ღ♥ بابایی مهربون
سلام به قاصدک ناز و دوست داشتنی خودم
خیلی خوشحالم...!بازم مثل همیشه با یه خبر خوب اومدم...!
یکی از دوستای مجازی ِمهربون و گلم " زهرا " مامان شده....!!
خدای مهربون دو تا فرشته کوچولو گذاشته توی دلش تا بشن مونس و همدم مامان و باباشون!
قاصدکم برای نی نی ها دعا کن..
آخه دوستم به خاطر سابقه سقطی که داشته باید عمل شه...
دعا کن مشکلی براشون پیش نیاد...
دیشب از بابایی خواستم بیاد و پستی که گذاشتم رو بخونه..
"پست فرزندم..." گفتم بلند بخون دوست دارم منم بشنوم.....
بابایی شروع کرد به خوندن و ....
دیدم ساکت شد....
نگاهش کردم......و دیدم...............!
بابایی اشک تو چشماش جمع شده و بغض گلوش نمیذاره با صدای بلند بخونه...!!
مات و مبهوت نگاهش کردم...!!!به صورت مهربونش و اشکایی که رو صورتش جاری بودن..
الهی قربونش برم با این قلب مهربون و لطیفش..!!
با دیدن اشک بابایی اشک منم بی معطلی در اومد و حالا یکی بیاد اشک ما رو بند بیاره!!
خلاصه اینکه خیلی نوشته تاثیر گذاری بود.....
و حسابی من و بابایی رو تحت تاثیر قرار داد...
اما میدونم هیچوقت نیازی به گفتن این حرفا به شما فرشته کوچولوی نازنینم نیست...
انشالله هروقت اومدی ، من و بابایی به کمک و یاری خدا بتونیم اونطور که شایسته است
شما رو تربیت کنیم که بدون ِ گفتن این حرفا و دلنوشته ها
شما تا همیشه هوای مامان و بابات رو داشته باشی...
قدر بابایی رو بدون عزیز دلم و مراقب باش هیچوقت دل ِ نازک و مهربونش رو نشکنی...