علی عزیز دل ماعلی عزیز دل ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
زندگی شیرین مازندگی شیرین ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

♥`*•.¸علی کوچولو پسر پاییزی من ¸.•*´♥

دوماهگی علی جونم

سلام گل پسر مامان فدات شم فرشته ی نازم دو ماهگیت مبارک! امروز واکسن دو ماهگیت رو زدیم عزیز دلم فدای گریه هات  بهت استامینوفن دادم تا دردت اروم شه... یکم تب داری مامان جونم، انشاله زود خوب شی
11 دی 1393

مبارکت باشه مامانی

  سلام گل پسرم تاج سرم....! الهی قربونت برم عشق مامان که شدی همه ی وجودم گل پسری امروز با مامانم و مادربزرگم رفتیم پیش متخصص و شما رو ختنه کردیم.... بمیرم چقدر گریه کردی... من از اتاق رفتم بیرون اما صداتو میشنیدم و کلی گریه کردم... شما امروز پنجاه و شش روزته... الان خونه مامان جون هستیم و من با موبایلم این پست رو میذارم، انشالله زود زود خوب بشی عزیز مامان... پنحشنبه هم باید ببرمت واسه واکسن دو ماهگی... میگن خیلی درد داره از الان استرس دارم... اصلا طاقت درد کشیدنتو ندارم.... خدایا خودت مواظب همه نی نی ها باش... ...
7 دی 1393

ღ♥ روزهای با تو بودن

    سلام علی کوچولوی مامان...!!! گل پسرم باورم نمیشه تویی که چهل و سه روزه توی  بغلمی همون فسقلی هستی که نه ماه انتظار اومدنت رو کشیدم...!! همونی که گاهی خوابتو میدیدم...!! همونی که هرشب با رویای با تو بودن و در آغوش کشیدنت میخوابیدم...   عزیز مامان چقدر روزهای انتظار دیر میگذشت و  چقدر روزهای شیرین با تو بودن زود میگذره...!! هر روز بزرگتر و شیرین تر میشی و خوب میدونم بعدها دلم برای  این روزها و سختی هاش تنگ میشه...!!   اره مامانی...این روزها شیرین هستن اما خیلی سخت...!! تا پونزده روزگیت مامان جون و مادر جون خونمون بودن و خی...
24 آذر 1393

ღ♥ چند تا عکس از علی کوچولو

سلام گل پسر مامان...!!! الان توی خواب ِ نازی و من فرصت پیدا کردم بیام و چندتا عکس بذارم توی وبت... امروز که سه سال و سه ماه و سه روز از زندگی من و باباییت میگذره تو چهل و یک روزه که قدم رو چشم ما گذاشتی و خونمون رو روشن کردی...   این اولین عکس شما توی بیمارستانه گل پسرم :                          قربون شکل ماهت برم که وقتی دیدمت یاد ِ خوابی افتادم که چند روز قبل از به دنیا اومدنت دیدم....کاملا شبیه ِ همون پسری بودی که توی خواب دیدم... ...                 &n...
22 آذر 1393

ღ♥ علی، گل پسرم...

  سلام و صد سلام به همه دوستای گلم...!! بالاخره وقتم کمی ازاد شد تا بیام و بنویسم! گل پسرم علی یازدهم ابان مصادف با شب تاسوعا به دنیا اومد!! البته خودش قصد اومدن نداشت و با زور اونو اوردیمش بیرون حالا خاطره زایمانم رو تعریف میکنم براتون: ... ...   روزهای اخر خیلی دیر میگذشتن و همگی چشم انتظار اومدن نی نی بودیم... دکتر تاریخ زایمانم رو پنج ابان زده بود اما گفته بود احتمالش هست که زودتر به دنیا بیاد.. دو نفر از اشناهامون که یکی دوماه پیش نی نی شون بدنیا اومده بود ده روز زودتر از تاریخی که دکتر براشون زده بود زایمان کرده بودن... واسه همین منم یه ذهنیتی برام ایجاد شده بود ک...
17 آذر 1393

ღ♥ سیسمونی 2

  بفرمایید ادامه مطلب:       این طلاهای نی نی مونه : "بعضی از این طلاها رو به کلاه و قنداق می زنن"           این هم انگشتری که مامانم به مادرشوهرم کادو داده:     لوازم بهداشتی و وان :     صندلی توالت موزیکال و صندلی حمام و ...:                 عکس بچگی من و همسرم :     کیک پوشکی که خودم درست کردم:   ...
6 آبان 1393