ღ♥ قاصدکم دوست داریم

سلام قاصدک مامان...!!

خوبی؟!دلم برات تنگ شده...!

کاشکی زودتر زمان بگذره و وقت اومدنت پیش مامان و بابا برسه....!

کادوی روز پدر بابایی رو با تاخیر بهش دادم...!!

آخه سرم شلوغ بود و همش مهمونی بودیم وقت نشد برم کادو بخرم که دیگه چند روز پیش

بعد از یک هفته تاخیر کادوشو دادم که یه تی شرت خوشگل بود...خیلی به بابایی میاد!

تولد ستاره کوچولو (دختر داییت) 15 خرداد بود...

همزمان با تولدش گوششو هم سوراخ کردن و به همین مناسبت واسش جشن گرفتن

توی باغشون...البته نه 15 خرداد ، دو روز بعدش...

قربونش برم خیلی خوشگل شده الان دیگه تاتی میکنه و میتونه چند قدمی راه بره...!

حیف که نتونستم عکسهای خوبی بندازم ازش وگرنه عکسشو میذاشتم...

فرداش من و بابایی و خانواده هامون دعوت عمه ی من بودیم...

مهمونی به مناسبت پاگشای من و بابایی بود...

چون شوهرش ایران نبود پاگشای ما خونه ی عمه نه ماه عقب افتاد...!

دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن..

حس تازه عروس بودن بهم دست داد......!!!

جمعه اون هفته هم دعوت مادر بودیم...(مادربزرگ من)

رفتیم باغ...جات خالی مامان خیلی خیلی خوش گذشت.....!!!

خاله مریم و دختر عمه هات کلی بازی کردن و خوش گذروندن...!

من و بابایی هم کلی قدم زدیم.....

واقعا که فضای قشنگی بود...گندمزار...سبزه...درخت.....صدای دلنشین رودخونه....

به بابایی گفتم اگر قاصدکمون الان پیشمون بود کلی عکس قشنگ ازش میگرفتم......

بعد از مدتها با بابایی رفتیم شاهچراغ...

کلی دعا کردم برای همه ی دوستام و اینکه هروقت خدا راضی بود 

و لیاقت پدر و مادر بودن رو در من و بابایی دید تو رو بهمون هدیه کنه....

کتاب ریحانه بهشتی رو خوندم.....

خیلی خیلی کتاب جالبیه.....میتونه کمک بزرگی کنه به برنامه ریزی های بارداری...

این کتاب رو موقعی که رفتم واسه بابایی کادو بخرم دیدم و خریدمش 

و با اون تی شرته تقدیمش کردم به بابایی......

حدیث پست قبل رو هم از روی اون کتاب نوشتم...

قاصدکم دعا برای مامان و بابا فراموش نشه..........!!

خیلی دوست دارم فرشته ی ناز کوچولو..... 

حدیثی از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

أَدِّبُوا أَولادَكُم فى بُطُونِ اُمَّهاتِهِم قيلَ: وَكَيفَ ذلِكَ يا رَسُولَ اللّه‏ِ؟ فَقالَ بِإطعامِهِمُ الحَلالَ؛

فـــرزندانتـــان را در رحـــم مــادرانــشــان تربـیت کنـــیــد

ســوال شد : این چگونه است ای رسول خدا؟

فرمودند: با خــوراندن غذاى حــــلال (به مادرش).

جنگ مهدوى، ص‏132