ღ♥ اولین پست 92 با تاخیر!
سلام عزیز دل مامان...!!فرشته کوچولوی نازم....!
سلام به دوستای مهربون و با معرفتم....
28 روز از سال جدید میگذره و اونوقت من الان باید بیام اولین پست سال 92 رو بنویسم!!
قاصدک نازنینم دلم برای تو و نوشتن برات یه ذره شده....
همینطور دلم برای دوستای مهربونم تنگ شده..ممنونم که بهم سر میزدید...
دوست داشتم هر شب از اتفاقات سال جدید برات پست بذارم و خاطراتمو ثبت کنم
اما خوب نشد و حالا بعد از گذشتن چند هفته اونجور که باید و شاید ذهنم همکاری نمیکنه...
واسه همین خیلی مختصر مینویسم...
سال تحویل خونه ی خودمون بودیم...
مامان و خاله و دایی اینا خونه ی بابابزرگم بودن و سال تحویل دور هم بودن...
اما من و بابایی بعد از ناهار که خونه مامانم خوردیم برگشتیم خونه ، تا مامان ِ بابایی
و عمو و زن عموش تنها نباشن و همگی برای سال تحویل کنار هم باشیم....
نمیدونم چرا همیشه موقع سال تحویل گریه ام میگیره...
یه حس خاصی دارم....حسرت ِ سالی که گذشت...ترس از آینده ای که در راهه....
بلافاصله بعد از تحویل سال کاممون رو با تربت امام حسین (ع) متبرک کردیم...
اولین دعام سلامتی و ظهور آقا امام زمان بود و بعد از دعا برای همه، برای اومدن تو دعا کردم ..
بعدش همگی راه افتادیم سمت باغ عمه ی بابایی.....
خیلی خوش گذشت ...عموی بابایی و بچه هاشون هم بودن....
پسر عموی بابایی و خانوم انگلیسیش هم اومده بودن ایران
تا هم عیدو اینجا باشن هم برای عروسی یکی از اقوام حضور داشته باشن....
وااای واااای نی نی شون خیلی بامزه و خوردنی بود ترکیبی از بابا و مامانش
قیافه و فرم صورتش شبیه باباش بود و سفیدی پوستش
و رنگ چشم و موهاش شبیه مامانش( تو عکس رنگ چشاش مشخص نیست)
حیف که موفق نشدم اون لپای خوشمزه شو گاز گاز کنم
اینم عکسش که بغل باباییه:
یکی دو روز بعد از عید هم عروسی دعوت بودیم
که تو باغ بود و حسسسابی هوا سرد بود و یخیدیم...
امسال مسافرت نرفیتم....از روز پنجم من و بابایی رفتیم سر کار و سال کاری شروع شد...
عید دیدنی هم به جز خونه بابام و بابابزرگم جای خاص دیگه ای نرفتیم و
یه شب هم عمه و دخترعمه هامو عمو و زن عمومو بچه هاشون اومدن خونمون...
بابایی بهم قول داده توی خرداد منو ببره مسافرت....
چون قرار بود خانوادگی بریم مسافرت دو سه روزه اما ما به خاطر کار بابایی نرفتیم...
حالا بابایی گفته خرداد ماه که سه چهار روزی تعطیلی هست میریم سفر....
خوب دیگه نفسم من فعلا برم....بازم میام و برات مینویسم........
دوست دارم.......